Logo




 

غزل شماره ۱۴۴

کلاه دلربائی بر سرش بین

نیاز کج کلاهان بر درش بین

بنفشه سرزده گرد شقایق

بدور یاسمن نیلوفرش بین

نماید دعوی کیش مسیحا

ز لب اعجاز و از خط دفترش بین

گرت خواهش بود سیر گلستان

به سنبل زاره گلبرگ ترش بین

گدازد شمع از رشک جمالش

وزین محنت بسر خاکسترش بین

دلت خواهی شود مرآت حق بین

خدا را درجمال انورش بین

کمر بسته پی تاراج عقلم

ز ناز و غمزه خیل لشگرش بین

عرق بگرفته جا بر روی آتش

به هم دمساز آب و آذرش بین

بود اسرار مسکینی ولی ز اشک

بیا و دامن پرگوهرش بین