Logo




 

غزل شماره ۱۵۵

ای نرگست سحر آفرین لعلت شکرخا آمده

مو عنبرین رو یاسمین زلفت سمن سا آمده

بسته بخونریزی کمر در خانه ای زین جلوه گر

یا معشر الناس الحذر ترکی بیغما آمده

کاکل بدوش آویخته زلف مسلسل ریخته

در شهر شور آمیخته کآشوب دلها آمده

ای آفتاب خاوری رشک بتان آذری

دیگر چو تو از مادری کمتر بدنیا آمده

مه پیش رویش منفعل سرو از قد او پابگل

برهمزن صد ملک دل زان چشم شهلا آمده

اسرار بی برگ نوا تا بیند آن نور خدا

موسی صفت مست لقا دیدار جویا آمده