Logo




 

غزل شماره ۱۶۷

آنچه در مدرسه عمریست که اندوختمی

بیکی عشوه ساقی همه بفروختمی

در دبستان ازل روز نخست از استاد

بجز از درس غم عشق نیاموختمی

نقشت ای سرو قباپوش نشستی بر دل

دیدهٔ دل بدو کون از همه بفروختمی

مستی و باده کشی ها که شدی پیشهٔ ما

شیوهائی است که از چشم تو آموختمی

آخر ای ابر گهربار روا کی باشد

عالمی کام روا از تو و من سوختمی

تیره شد روز من اسرار چو شام دیجور

گرچه صد مشعله هر دم ز دل افروختمی