پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
تن خرقه و اندر آن دل من صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ او است مرا
< رباعی شمارهٔ ۲۴۶
رباعی شمارهٔ ۲۴۴ >