بستم سر خم باده و بوی برفت
آن بوی بهر ره و بهر کوی برفت
خون دلها ز بوش چون جوی برفت
زان سوی که آمد به همان سوی برفت
< رباعی شمارهٔ ۲۴۹
رباعی شمارهٔ ۲۴۷ >