جانی که شراب عشق ز آن سو خورده است
وز شیره و باغ آن نکورو خوردهاست
آن باغ گلوی جان بگیرد گوید
خونش ریزم که خون ما او خورده است
< رباعی شمارهٔ ۲۸۱
رباعی شمارهٔ ۲۷۹ >