گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
< رباعی شمارهٔ ۳۸۰
رباعی شمارهٔ ۳۷۸ >