آن کس که ترا بیند و خندان نشود
وز حیرت تو گشاده دندان نشود
چندانکه بود هزار چندان نشود
جز کاهگل و کلوخ زندان نشود
< رباعی شمارهٔ ۴۹۱
رباعی شمارهٔ ۴۸۹ >