جامی که بگیرم میش انوار بود
بینی که بگویم همه اسرار بود
در هر طرفی که بنگرد دیدهٔ من
بیپرده مرا ضیاء دلدار بود
< رباعی شمارهٔ ۶۱۸
رباعی شمارهٔ ۶۱۶ >