شب چون دل عاشقان پر از سودا شد
از چشم بد و نیک جهان تنها شد
با خون دلم چون سفر پنهانی
گویند اشارتی که وقت آنها شد
< رباعی شمارهٔ ۷۴۳
رباعی شمارهٔ ۷۴۱ >