گفتم جانی به ترک جان نتوان کرد
گفتا جانرا چو تن نشان نتوان کرد
گفتم که تو بحر کرمی گفت خموش
در است چو سنگ رایگان نتوان کرد
< رباعی شمارهٔ ۷۹۶
رباعی شمارهٔ ۷۹۴ >