دوش آمده بود از سر لطفی یارم
شب را گفتم فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری ز کجا صبح آرم
< رباعی شمارهٔ ۱۲۳۳...
رباعی شمارهٔ ۱۲۳۱... >