با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بیخبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
< رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶...
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴... >