دوش آمد آن خیال تو رهگذری
گفتم بر ما باش ز صاحب نظری
تا صبح دو چشم من بگفتش بتری
مهمان منی به آب چندانکه خوری
< رباعی شمارهٔ ۱۸۷۷...
رباعی شمارهٔ ۱۸۷۵... >