گفت داود این سخنها را بشو
حجت شرعی درین دعوی بگو
تو روا داری که من بی حجتی
بنهم اندر شهر باطل سنتی
این کی بخشیدت خریدی وارثی
ریع را چون میستانی حارثی
کسب را همچون زراعت دان عمو
تا نکاری دخل نبود آن تو
آنچ کاری بدروی آن آن تست
ورنه این بیداد بر تو شد درست
رو بده مال مسلمان کژ مگو
رو بجو وام و بده باطل مجو
گفت ای شه تو همین میگوییم
که همیگویند اصحاب ستم