Logo




 

بخش ۱۵۶ - وحی آمدن از حق تعالی به موسی که بیاموزش چیزی که استدعا کند یا بعضی از آن

گفت یزدان تو بده بایست او

برگشا در اختیار آن دست او

اختیار آمد عبادت را نمک

ورنه می‌گردد به ناخواه این فلک

گردش او را نه اجر و نه عقاب

که اختیار آمد هنر وقت حساب

جمله عالم خود مسبح آمدند

نیست آن تسبیح جبری مزدمند

تیغ در دستش نه از عجزش بکن

تا که غازی گردد او یا راهزن

ز آنکه کرمنا شد آدم ز اختیار

نیم زنبور عسل شد نیم مار

مومنان کان عسل زنبوروار

کافران خود کان زهری همچو مار

ز آنکه مؤمن خورد بگزیده نبات

تا چو نحلی گشت ریق او حیات

باز کافر خورد شربت از صدید

هم ز قوتش زهر شد در وی پدید

اهل الهام خدا عین الحیات

اهل تسویل هوا سم الممات

در جهان این مدح و شاباش و زهی

ز اختیارست و حفاظ آگهی

جمله رندان چونکه در زندان بوند

متقی و زاهد و حق‌خوان شوند

چونکه قدرت رفت کاسد شد عمل

هین که تا سرمایه نستاند اجل

قدرتت سرمایهٔ سود است هین

وقت قدرت را نگه دار و ببین

آدمی بر خنگ کرمنا سوار

در کف درکش عنان اختیار

باز موسی داد پند او را به مهر

که مرادت زرد خواهد کرد چهر

ترک این سودا بگو وز حق بترس

دیو داده ستت برای مکر درس