Logo




 

بخش ۱۳۰ - تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه

گفت اَستر راست گفتی ای شتر

این بگفت و چشم کرد از اشک پر

ساعتی بگریست و در پایش فتاد

گفت ای بگزیدهٔ رَبِ الْعِباد

چه زیان دارد گر از فرخندگی

در پذیری تو مرا دربندگی

گفت چون اقرار کردی پیش من

رو که رستی تو ز آفات زَمَن

دادی انصاف و رهیدی از بلا

تو عدو بودی شدی ز اهل ولا

خوی بد در ذات تو اصلی نبود

کز بد اصلی نیاید جز جُحود

آن بد عاریتی باشد که او

آرد اقرار و شود او توبه‌جو

هم‌چو آدم زَلَّتش عاریه بود

لاجَرَم اندر زمان توبه نمود

چونک اصلی بود جرم آن بلیس

ره نبودش جانب توبهٔ نفیس

رو که رستی از خود و از خوی بد

واز زبانهٔ نار و از دندان دَد

رو که اکنون دست در دولت زدی

در فگندی خود به بخت سرمدی

اُدْخُلی تو فی عِبادی یافتی

اُدْخُلی فی جَنَّتی دریافتی

در عبادش راه کردی خویش را

رفتی اندر خُلد از راه خفا

اِهْدِنا گفتی صِراطَ الْمُسْتَقیم

دست تو بگرفت و بُردت تا نَعیم

نار بودی نور گشتی ای عزیز

غوره بودی گشتی انگور و مَویز

اختری بودی شدی تو آفتاب

شاد باش اَللهُ اَعْلَم بِالصَّواب

ای ضیاءُ الْحَق حُسام‌الدّین بگیر

شهد خویش اندر فکن در حوض شیر

تا رهد آن شیر از تغییر طعم

یابد از بحر مزه تکثیر طعم

متصل گردد بدان بحر اَلَست

چونک شد دریا ز هر تغییر رست

منفذی یابد در آن بحر عسل

آفتی را نبود اندر وی عمل

غُرّه‌ای کن شیروار ای شیر حق

تا رود آن غُرّه بر هفتم طبق

چه خبر جان ملول سیر را؟

کی شناسد موش، غُرّهٔ شیر را؟

برنویس احوال خود با آب زر

بهر هر دریادلی نیکوگهر

آب نیلست این حدیث جان‌فزا

یا رَبش در چشم قبطی خون نما