Logo








 

بخش ۹۰ - نوبت جستن رسیدن به نصوح و آواز آمدن که همه را جستیم نصوح را بجویید و بیهوش شدن نصوح از آن هیبت و گشاده شدن کار بعد از نهایت بستگی کَماکَانَ یَقُولُ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ اِذا اَصابَهُ مَرَضٌ اَوْهَمٌّ اشْتَدّی...

جمله را جستیم پیش آی ای نصوح

گشت بیهوش آن زمان پرّید روح

هم‌چو دیوار شکسته در فتاد

هوش و عقلش رفت شد او چون جماد

چونک هوشش رفت از تن بی‌امان

سِرّ او با حق بپیوست آن زمان

چون تهی گشت و وجود او نماند

باز جانش را خدا در پیش خواند

چون شکست آن کشتی او بی‌مُراد

در کنار رحمت دریا فتاد

جان به حق پیوست چون بی‌هوش شد

موج رحمت آن زمان در جوش شد

چون که جانش وا رهید از ننگ تن

رفت شادان پیش اصل خویشتن

جان چو باز و تن مرورا کُنده‌ای

پای بسته پر شکسته بنده‌ای

چونک هوشش رفت و پایش بر گشاد

می‌پرد آن باز سوی کیقباد

چونک دریاهای رحمت جوش کرد

سنگها هم آب حیوان نوش کرد

ذرهٔ لاغر شِگَرف و زَفت شد

فرش خاکی اطلس و زربفت شد

مردهٔ صدساله بیرون شد ز گور

دیو ملعون شد به خوبی رَشکِ حُور

این همه روی زمین سرسبز شد

چوب خشک اِشکوفه کرد و نغز شد

گرگ با بره حریف مَیْ شده

ناامیدان خوش‌رگ و خوش پی شده