گفت این معکوس میگویی بدان
شور و شر از طمع آید سوی جان
از قناعت هیچ کس بیجان نشد
از حریصی هیچ کس سلطان نشد
نان ز خوکان و سگان نبود دریغ
کسپ مردم نیست این باران و میغ
آنچنان که عاشقی بر زرق زار
هست عاشق رزق هم بر رزقخوار
< بخش ۱۰۰ - در تقریر م...
بخش ۹۸ - جواب گفتن ر... >