Logo




 

بخش ۲۱ - حکایت آن مطرب کی در بزم امیر ترک این غزل آغاز کرد گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمی‌دانم ازین آشفتهٔ بی‌دل چه می‌خواهی نمی‌دانم و بانگ بر زدن ترک کی آن بگو کی می‌دانی و جواب مطرب امیر را

مطرب آغازید پیش ترک مست

در حجاب نغمه اسرار الست

من ندانم که تو ماهی یا وثن

من ندانم تا چه می‌خواهی ز من

می‌ندانم که چه خدمت آرمت

تن زنم یا در عبارت آرمت

این عجب که نیستی از من جدا

می‌ندانم من کجاام تو کجا

می‌ندانم که مرا چون می‌کشی

گاه در بر گاه در خون می‌کشی

هم‌چنین لب در ندانم باز کرد

می‌ندانم می‌ندانم ساز کرد

چون ز حد شد می‌ندانم از شگفت

ترک ما را زین حراره دل گرفت

برجهید آن ترک و دبوسی کشید

تا علیها بر سر مطرب رسید

گرز را بگرفت سرهنگی به دست

گفت نه مطرب کشی این دم بد است

گفت این تکرار بی حد و مرش

کوفت طبعم را بکوبم من سرش

قلتبانا می‌ندانی گه مخور

ور همی‌دانی بزن مقصود بر

آن بگو ای گیج که می‌دانی اش

می‌ندانم می‌ندانم در مکش

من بپرسم کز کجایی هی مری

تو بگویی نه ز بلخ و نه از هری

نه ز بغداد و نه موصل نه طراز

در کشی در نی و نی راه دراز

خود بگو من از کجاام باز ره

هست تنقیح مناط اینجا بله

یا بپرسیدم چه خوردی ناشتاب

تو بگویی نه شراب و نه کباب

نه قدید و نه ثرید و نه عدس

آنچ خوردی آن بگو تنها و بس

این سخن‌خایی دراز از بهر چیست

گفت مطرب زانک مقصودم خفی ست

می‌رمد اثبات پیش از نفی تو

نفی کردم تا بری ز اثبات بو

در نوا آرم بنفی این ساز را

چون بمیری مرگ گوید راز را