کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
ما همه پابسته تو شیرشکاری صنما
دلبر بیکینه ما شمع دل سینه ما
در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما
ذره به ذره بر تو سجدهکنان بر در تو
چاکر و یاریگر تو آه چه یاری صنما
هر نفسی تشنهترم بسته جوع البقرم
گفت که دریا بخوری گفتم کاری صنما
هر که ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خدا
آنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنما
نیست مرا کار و دکان هستم بیکار جهان
زان که ندانم جز تو کارگزاری صنما
خواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبر
کیست خبر چیست خبر روزشماری صنما
روز مرا دیدن تو شب غم ببریدن تو
از تو شبم روز شود همچو نهاری صنما
باغ پر از نعمت من گلبن با زینت من
هیچ ندید و نبود چون تو بهاری صنما
جسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنی
باز مرا نقش کنی ماهعذاری صنما
فلسفیک کور شود نور ازو دور شود
زو ندمد سنبل دین چون که نکاری صنما
فلسفی این هستی من عارف تو مستی من
خوبی این زشتی آن هم تو نگاری صنما