ورد البشیر مبشرا ببشاره
احیی الفؤاد عشیه بورودها
فکان ارضا نورت بربیعها
فکان شمسا اشرقت بخدودها
یا طاعنی فی صبوتی و تهتکی
انظر الی نار الهوی و وقودها
< غزل شمارهٔ ۲۸۸
غزل شمارهٔ ۲۸۶ >