Logo








 

غزل شمارهٔ ۳۸۰

آن خواجه اگرچه تیزگوش است

استیزه‌کن و گران‌فروش است

من غره به سست‌خنده او

ایمن گشتم که او خموش است

هش دار که آب زیر کاه است

بحری‌ست که زیر که به جوش است

هرجا که روی هش است مفتاح

اینجا چه کنی که قفل هوش است

در روی تو بنگرد بخندد

مغرور مشو که روی‌پوش است

هر دل که به چنگ او درافتاد

چون چنگ همیشه در خروش است

با این همه روح‌ها چه زنبور

طواف ویند زانکه نوش است

شیری‌ست که غم ز هیبت او

در گور مقیم همچو موش است

شمس تبریز روز نقد است

عالم به چه در حدیث دوش است