ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفاپیشه هنگام وفا آمد
بنگر به سوی روزن بگشای در توبه
پرداخته کن خانه هین نوبت ما آمد
از جرم و جفاجویی چون دست نمیشویی
بر روی بزن آبی میقات صلا آمد
زین قبله به یاد آری چون رو به لحد آری
سودت نکند حسرت آنگه که قضا آمد
زین قبله بجو نوری تا شمع لحد باشد
آن نور شود گلشن چون نور خدا آمد
< غزل شمارهٔ ۶۱۲
غزل شمارهٔ ۶۱۰ >