Logo




 

غزل شمارهٔ ۹۷۰

دیده‌ها شب فراز باید کرد

روز شد دیده باز باید کرد

ترک ما هر طرف که مرکب راند

آن طرف ترک تاز باید کرد

مطبخ جان به سوی بی‌سوییست

پوز آن سو دراز باید کرد

چون چنین کان زر پدید آمد

خویش را جمله گاز باید کرد

جامه عمر را ز آب حیات

چون خضر خوش طراز باید کرد

چون غیورست آن نبات حیات

زین شکر احتراز باید کرد

چون چنین نازنین به خانه ماست

وقت نازست ناز باید کرد

با گل و خار ساختن مردیست

مرد را ساز ساز باید کرد

قبله روی او چو پیدا شد

کعبه‌ها را نماز باید کرد

سجده‌هایی که آن سری باشد

پیش آن سرفراز باید کرد

پیش آن عشق عاقبت محمود

خویشتن را ایاز باید کرد

چون حقیقت نهفته در خمشیست

ترک گفت مجاز باید کرد