Logo




 

غزل شمارهٔ ۱۵۷۷

امروز نیم ملول شادم

غم را همه طاق برنهادم

بر سبلت هر کجا ملولی است

گر میر من است و اوستادم

امروز میان به عیش بستم

روبند ز روی مه گشادم

امروز ظریفم و لطیفم

گویی که مگر ز لطف زادم

یاری که نداد بوسه از ناز

او بوسه بجست و من ندادم

من دوش عجب چه خواب دیدم

کامروز عظیم بامرادم

گفتی تو که رو که پادشاهی

آری که خوش و خجسته بادم

بی‌ساقی و بی‌شراب مستم

بی‌تخت و کلاه کیقبادم

در من ز کجا رسد گمان‌ها

سبحان الله کجا فتادم