طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او
تو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او
همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم
همه تا حلق درآییم و در این حلقه نشست او
چو چنین باشد محرم کی خورد غم کی خورد غم
به سبو ده می خوش دم که قدح را بشکست او
شه من باده فرستد به چه رو مینپرستم
هله ای مطرب برگو که زهی باده پرست او
< غزل شمارهٔ ۲۲۱۱
غزل شمارهٔ ۲۲۰۹ >