آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی
تابان شدهست کانی خندان شده جهانی
آراستهست خوانی در میرسد صلایی
بر بوی نوبهاری بر روی سبزه زاری
در عشق خوش عذاری ما مست و های هایی
او بحر و ما سحابی او گنج و ما خرابی
در نور آفتابی ما همچو ذرههایی
شوریدهام معافم بگذار تا بلافم
مه را فروشکافم با نور مصطفایی
< غزل شمارهٔ ۲۹۶۸
غزل شمارهٔ ۲۹۶۶ >